به زلالی برکه به قلم سعیده براز
پارت سی و هفتم :
بسته را با اکراه ازدستش گرفتم و عذاب وجدان از همین حالا یقه ام را گرفت، ای کاش به خاطر ترس از سوال های پدر و مادرم در برابر سعدی سکوت نمی کردم و همین حالا جواب منفی می دادم تا سعدی الکی امید وار نشود.
اما ترسیدم، ترسیدم پدر علت پاسخ منفی من را بخواهد اگر می گفتم کسی را دوست دارم، پدر می خواست تا آن فرد را معرفی کنم، چه کسی را به پدر معرفی می کردم؟
میثمی را که هنوز حسابش با خودش مشخص ن
مطالعهی این پارت حدودا ۸ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۵ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فاطمه زهرا
00وایی..چقدر پارت دلنشینی بود✨
۵ روز پیشپرنیا
00چقد شرایط بدی درست شد برای برکه، میثم یا میخاد بره یا راجع به برکه اس
۵ روز پیشآمنه
00سلام عالی فکر کنم یا میخواد راجب برکه حرفی بزنه یا شاید خودش عاشق بود ومیخواد عزیز واسطه بشه براش فقط خدا بخیر کنه راستی نکنه چون داره برای برکه خواستگار میاد میخواد از خونشون بره فکرم رو درگیر کردین
۵ روز پیشفهیمه
10با سپاس بابت رمان زیبایت
۵ روز پیششایان
00عالییی
۵ روز پیش
اسرا
10حتمی میثم تصمیم داره بره وبرکه بااون کاری نداشته باشه🙏