به زلالی برکه به قلم سعیده براز
پارت سی و سوم :
با ترس جواب دادم.
- برکه ما تا نیم ساعت دیگه در خونتونیم، زنگ زدم یه وقت خواب نباشی.
- چرا؟ چیزی شده؟ واسه چی میاین در خونمون؟
- نکنه دیشب پیامم و نخوندی؟ قرار دربند داریم ها.
- نه نخوندم، بعدشم مگه من قبول کردم که داری میای دنبالم؟
- ببین برکه تا حالاشم خیلی بهت ارفاق کردم گذاشتم به حال خودت باشی.
تو هیچ کدوم از دورهمی ها نیستی فقط گاهی تو گروه تلگرامی میایی یه سلام می
مطالعهی این پارت حدودا ۱۰ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۹ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
پرنیا
00میثم بیتفاوته چون فک میکنه برکه با ی معتاد به الکل وارد رابطه نمیشه
۵ روز پیشسعیده براز | نویسنده رمان
اینم دلیل قانع کننده ای
۵ روز پیشاسرا
00شایدمیثم خودش کمترازبرکه میدونه برای همین ازش دور🙏
۱ هفته پیشسعیده براز | نویسنده رمان
اینم دلیل خوبیه
۱ هفته پیشزینب
10بنظرم میثم ذهنش پیش اعتیادش و ترک کردن وکارپیدا کردن باشه.الانم اومده که توکوه ذهنش باز بشه و هوایی به سرش بخوره بعدمدت هامبارزه بااعتیاد واصلا توباغ عشق وعاشقی نیست.بیچاره برکه دیکه چکارکنه تابفهمی
۱ هفته پیشسعیده براز | نویسنده رمان
دقیقا
۱ هفته پیشفاطمه زهرا
00میثم فکر کنم دوستش داره اما نمیخواد بخاطر شرایطش بیاد جلو
۱ هفته پیش
لیلا
00عالیه