به زلالی برکه به قلم سعیده براز
پارت سی و دوم :
تصمیم گرفتم شام را من آماده کنم تا عزیز بتواند امشب برای نماز در مسجد حاضر
شود.
و اگر خواست به خانه دوستش مریم خانم برود و کمی به خودش استراحت بدهد.
برای شام چلو مرغ گذاشتم ... می خواستم حسابی سنگ تمام بگذارم، این اولین باری بود که میثم برای خوردن غذا سر سفره در خانه حاضر می شد و قرار بود دست پخت مرا
بخورد.
برنج را خیس کردم و سراغ مرغ رفتم، هویج و فلفل دلمه ای را به مرغ اض
مطالعهی این پارت حدودا ۹ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۰ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
سعیده براز | نویسنده رمان
👍
۱ هفته پیشآمنه
00سلام ممنون عالی بود نویسنده جون هیجان میخوایم خبرهای خوب یا به قولی اتفاقات جدید
۱ هفته پیشسعیده براز | نویسنده رمان
در راهه
۱ هفته پیشفاطمه زهرا
00میثم دوستش نداره؟اگه دوستش نداره چرا حرکتی نمیزنه وقتی همه میدونن؟البته الان با توجه به شرایط نمیتونه کاری کنه ولی به برکه واکنش میده معمولا...ولی خب هر چیزی ممکنه...
۱ هفته پیشمهلا
00بچم داره از عشق خفه میشه🥲🥺
۱ هفته پیشAa
10👌👏👏🙏🌺
۱ هفته پیشاسرا
10همه میدانن بجزاونکه بایدحالاواقعا نمیدونه یانمیخوادبدون🙏
۱ هفته پیشسعیده براز | نویسنده رمان
دقیقا
۱ هفته پیش
پری مامان آوینا
00سلام نویسنده جان مثل همیشه عالی بود.ففط کاش یکم بیشتر درمورد دلواپسیه طیبه بابت بچه شیرخوارش مینوشتی. طیبه اصلا عین خیالش نیست که یه نوزاد داره.چون خودم نوزاد شیرخوار دارم از این بی توجهی طیبه ناراحتم