داتورا به قلم ساناز لرکی
پارت دوازده :
_ به نظرت چرا نمیتونیم یه عاشقانه بسازیم. یه بچه همه چی رو بهتر میکنه. بهت قول میدم من پدر خوبی می شم.
رها شبیه خوابگردی بود که بیرون از تخت هوشیار شود. وحشتزده او را نگریست. حال نوبت قربانی دیگری بود که فدای خواست ارسلان شود. ثمرهی عشقی یک طرفه با پدری خودخواه و مادری نیمه مجنون.فکر رها از جنونش به قرص رسید. آیا اعتیادش دردسرساز میشد. آیا توانایی حمایت از کودکش را داشت وقتی خودش
مطالعهی این پارت حدودا ۷ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۵۸ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
لاله
00فقط رقصیدنشون تو این جهنم. وای... ارسلان هر لحظه داره کراش تر میشه. دنسر و مدلی که نرفته دنبال رویاهاش و حالا تنها رویاش رهاست. الان شب نور رو آبی می زنه و باهاش می رقصه. اکلیلی شدم
۲ ماه پیشهانیه
00امان از دستت رها 😥
۲ ماه پیشالی
00قشنگترین چیزی که می شد خوند. خیلی خفنه این رمان
۲ ماه پیشزینب
00واییییییی😐😐😐
۲ ماه پیش
مهتاب
00چه***دیوانه واری بود. انگار***سماع بود.انگا یه حال خوب بود قبل قربانی کردن رها خیلی دلم براش میسوزه خیلی