لرد تاریکی به قلم حدیث افشارمهر
پارت سیزده :
لرد از کنار ما رد شد و باد زمستانی سرد شنلش را در هوا تکان داد و لبه ی شنل روی صورتم کشیده شد. هنوز چیزهایی که می دیدم را باور نمی کردم، من قوه ی تخیل خیلی قوی داشتم و این یک خواب ترسناک و فانتزی بود که تمام نمی شد.
می دانستم که همه و همهاش ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
اوینا
00سلام من رمانای خیلی زیادی خوندم عالی بود ممنون از نویسنده عزیز ❤️