پارت هشتم :

آرمان کت و کراواتش را شلخته روی تخت انداخت و با خستگی دو دکمۀ بالای یقه را باز کرد. تصاویر ساعات پیش هنوز جلوی چشمانش بودند. حضور حیرت‌انگیز مهرتا تیر زهرآگینی بود که قلب شادی دروغینش را نشانه رفت. چشمان زیبا و غمگینش یک دم از نظرش دور نمی شد.
...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.