لرد تاریکی به قلم حدیث افشارمهر
پارت دوازده :
یکهو سرش را بالا گرفت و سیب گلویش بیرون پرید دست هایش را مشت کرد و نعره ای کشید و برای یک لحظه سکوتی سهمگین توی کل جنگل پیچید. همه متعجب بودند، حتی خود اویی که هیچی باعث تعجب و سوپرایزش نمی شد.
نفس زنان سرش را پایین آورد و به دست هایش و سپس ب ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
H
00قراره چی بشه؟