لرد تاریکی به قلم حدیث افشارمهر
پارت یازده :
اما با قهقه ای که زد سرش به عقب پرتاب شد و همزمان رعد و برق وحشتاکی زده شد. دندان هایی تیز و براقی داشت، مثل خون آشام ها توی دنیای قصه ها بود! کلاغ هایی که جلوی چشمم تبدیل به انسان شده بودند با رقص وحشتناکی که داشتند و حفظ گردی که تشکیل داده بودند نز ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
H
00ضربان قلبم روی۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰