پارت هفتاد و نهم

زمان ارسال : ۲۱۳ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه

ساعت ده شب بود که از خانه بیرون آمدیم. هوا عالی بود. با اینکه تابستان بود اما آن شب خبری از گرما نبود. مجید ماشینش را روشن کرد و سوار شدم و تا رسیدن به رستوران حرف زدیم.

ـ مجید تو دوست داری ما چند تا بچه داشته باشیم؟

ـ یه دختر خوشگل و ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.