اولویت اول به قلم سعیده براز
پارت بیست و ششم :
در حالی که به بند کیفم دست می کشم، یک قدم به سمت مرد قوی هیکل و اخمو روبه رویم بر می دارم.
ـ به خدا مجبور شدم که اومدم اینجا، نخواستم برات داستان درست بشه. گفتم فاکتور ها رو آوردم امضا کنی.
امین نگاه سخت و جدی اش را به من دوخته است.
ـ قشنگ دردسر از سر و روت می باره.
با این حرفش چشمانم تا آخرین حد گشاد می شوند. مگر چه کار کرده بودم؟؟؟
با اینکه از این حرفش حسابی ناراحت شده بودم
مطالعهی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۰ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
عالی بود
00عالی بود