پارت هفتاد و ششم

زمان ارسال : ۲۱۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه

نمی‌‌دانم کی بود که به خانه رسیدم. مادرم با دیدنم نگران شد و پرسید:

ـ الهام حالت خوبه؟

بدون اینکه جوابش را بدهم رفتم توی اتاقم و گوشه‌‌ای کز کردم و پاهایم را بغل زدم. نمی‌‌خواستم قبول کنم که زندگی‌‌ام با مجید به همین راحتی تمام شده. نمی ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.