حسرت با هم بودن به قلم مرضیه نعمتی
پارت هفتاد و پنجم
زمان ارسال : ۲۱۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
صبح که بیدار شدم مجید رفته بود. بلند شدم که حاضر شوم بروم خانه که تلفنم زنگ خورد. جواب دادم:
ـ الو...
صدای مادرم را شنیدم:
ـ سلام الهام. شماره دختررو پیدا کردی؟
ـ سلام. آره پیدا کردم.
ـ یه زنگ بزن بهش و باهاش قرار ب ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Zarnaz
۲۰ ساله 30چقدر مهتاب پرو و بی تربیت 😠😠ای خدا دوباره رابطه اشون بهم ریخت 🤧🤕عالی بود مرسی مرضیه جونم 😘❤️