حسرت با هم بودن به قلم مرضیه نعمتی
پارت هفتاد و چهارم
زمان ارسال : ۲۱۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه
***
بعد از کارم خانه رفتم. مادرم آش درست کرده بود. یک قابلامه پر کردم و گفتم:
ـ مامان من اینو میبرم خونه خودم.
مادرم به طرفم آمد و گفت:
ـ بازم میری اونجا؟
ـ امشب مجید میاد.
ـ دیشب چرا نیومده بود؟
ـ ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Zarnaz
۲۰ ساله 20ایول به مامان الهام برو مهتاب دار بزن دختر اکبیری😠🤬عالیییی بود مرضیه جونم 😘😘