پارت پانزده :

طاها آرام روی شانه ام می زند و می گوید:

ـ برفین نه تنها دختر عمه امه، بلکه مشوق و همیار اصلی منم هست.

امین لبخندی به هر دوی ما می زند.

ـ سوای این چیزای دیگه، انگار خبرای دیگه ای هم هست!!!

با این حرفش من کاملا سرم را داخل ی ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.