پارت چهل و یکم :

***
جشن عقدم مفصل بود. از ترسم جرأت نکرده بودم به شکوه بگویم یک ذره ساده بگیرد. تعداد میهمان‌‌ها از حد گذشته بود. پیراهن عروسم گران‌‌ترین پیراهن بود. آرایشم بهترین آرایش! "خدایا این همه خوشبختی مال منه؟! ممنون که شکوه رو راضی کردی. اگه مجید پولدارم نبود من زنش می‌‌شدم چون من دل به خودش دادم نه مال و منالش!" اما شکوه این را باور نمی‌‌کرد. تقصیری هم نداشت. شاید من هم اگر جای او بودم همین

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۱۰ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • م

    00

    چقدر من ازاین جمله متنفرم؛آدم ازآیندش خبر نداره،قشنگ معلومه یه اتفاق بد قراره بیفته ومن دیگه استرس میگیرم که کی وچه اتفاقی

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.