اینکا به قلم شهره احیایی
پارت بیست و یکم
زمان ارسال : ۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
-دارم میآم... نری جایی.
-نه!
-کلید ندارمها!
تاکید کرد تا دختر را سر دوراهی قرار دهد.
-باشه!
نهال زودتر قطع کرد نگاهی به صفحه خاموش کرد این نهال با نهال چشم درشت کردهی دیشب فرق داشت انگاری!
چهارراه چراغ قرمز پشت ماشین مدل بالایی توقف کرد هنوز فکر نهال بود که با دیدن دختری که با حرص از ماشین جلویی پیاده شد نگاهش زوم همان نقطه شد، دختر عصبی بود موهای رنگ شدهاش ا