گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت سیصد و یکم :
آخرین نگاهش را حوالهی دو چشمم کرد. عجز و پشیمانیِ نگاهش برای من سود نداشت. او با کارهایش بلایی سر من آورد که یکتنه مسبب مرگِ بنیامین شدم! او هم همدست من در این قتل بود. پس هرگز نه میتوانستم ببخشمش و نه فراموش کنم با من چه کرد.
از جا برخاست و مسیر خروجی اتاق را پیش گرفت. لحظهی آخر همانطور که دستش روی دستگیرهی در نشست، رو به عقب شانه کشید و لب زد:
-کاش لااقل بتونی ببخشیم!
تر
مطالعهی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۵۵ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.