پارت سیصد و یکم :

آخرین نگاهش را حواله‌ی دو چشمم کرد. عجز و پشیمانیِ نگاهش برای من سود نداشت. او با کارهایش بلایی سر من آورد که یک‌تنه مسبب مرگِ بنیامین شدم! او هم همدست من در این قتل بود. پس هرگز نه می‌توانستم ببخشمش و نه فراموش کنم با من چه کرد.
از جا برخاست و مسیر خروجی اتاق را پیش گرفت. لحظه‌ی آخر همان‌طور که دستش روی دستگیره‌ی در نشست، رو به عقب شانه کشید و لب زد:
-کاش لااقل بتونی ببخشیم!
تر

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۵۵ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.