گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت دویست و نود و ششم :
چشم ریز کرد و جوریکه انگار با خودش سخن میگوید، نجوا کرد:
-باید برید بیمارستان معاینه شید تا مطمئن شیم بهتون آسیبی نرسیده. سرگرد رستمی و سروان معینی که فقط بیهوش شده بودن و آسیب جسمی ندیدن. بندههای خدا بیشتر دلواپس شما بودن. از اونجا که خونهی امن هم لو رفته، منتقل میشید به یه خونهی دیگه. خونوادهتون تو بیمارستان شما رو ملاقات میکنن و بعد باید برن پی زندگی خودشون. درک میک