پارت چهارده

زمان ارسال : ۱۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

نوجوان چشم گشود و روی زین استوار نشست. در سمت چپ تپه‌ی اشباح را داشت و در سمت راست گردنه‌ی عیاران. دستش را روی همیان دور کمرش نهاد و با دست دیگرش گردن اسب را نوازش کرد.
- از تپه‌ی اشباح می‌رویم آذرخش!
انگار که اسب از هوش کافی برای فهمیدن حرف‌هایش بهره‌مند است. دستش را به نوازش روی جان حیوان کشید و ضربه‌ای آرام با کف پا به پهلوی اسب نواخت.
حیوان بی‌چون و چرا وارد بی‌راه شد، ش

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.