پارت پانزده

زمان ارسال : ۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه

عرق روی پیشانی‌اش را پاک کرد و تیشرتش را جلو عقب کرد!
- من دارم از گرما می‌میرم! سرما چیه؟
بادی سرد وزیدن گرفت موهای طلایی رنگ قباد را به رقص درآورد، به پهلوی اسب پناه برد و جامه‌اش را محکم دور تن نگاه داشت.
- پروردگارا! تو مجنون شده‌ای یا من؟! سرما باید تاکنون جانت را می‌ستاند.
هامین در ابتدا خیال کرد آن غریبه قصد سر به سر گذاشتنش را دارد اما لرز تن و موهای ریز سیخ شده از سر

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.