مرگ در پاورقی به قلم میلاد سرداری
پارت پانزده
زمان ارسال : ۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
عرق روی پیشانیاش را پاک کرد و تیشرتش را جلو عقب کرد!
- من دارم از گرما میمیرم! سرما چیه؟
بادی سرد وزیدن گرفت موهای طلایی رنگ قباد را به رقص درآورد، به پهلوی اسب پناه برد و جامهاش را محکم دور تن نگاه داشت.
- پروردگارا! تو مجنون شدهای یا من؟! سرما باید تاکنون جانت را میستاند.
هامین در ابتدا خیال کرد آن غریبه قصد سر به سر گذاشتنش را دارد اما لرز تن و موهای ریز سیخ شده از سر