سایه ی من جلد سوم به قلم زهرا باقری
پارت سی و نهم
زمان ارسال : ۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
- مهدی، تا ابد که نمیتونی ازش فرار کنی، یه کلمه بگو چه گند... یعنی چیکار کردی من خودم ازت حمایت میکنم!
بابا به مزخرفات مهردادم توجهی نکرد. حالت صورتش جوری بود که نشون میداد بینهایت کلافهست و زل زده بود به تلویزیون خاموش.
- بابا... ببین من میدونم این چند وقت همهچیز خیلی سخت گذشته ولی...
تازه به اوج جملم رسیده بودم که بابا بدون هیچ توجهی به من به زور از فضای تنگ بینمون پا