اینکا به قلم شهره احیایی
پارت پانزده
زمان ارسال : ۱۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
وقتی جلوی آپارتمان نوسازی توقف کردند با تعجب به سمت هاویار چرخید. دستش سمت دستگیره ماشین رفت تودهای سخت میان گلویش حس کرد. یعنی چه؟ قفسهی سینهاش تنگ شده بود با ورود ماشین چراغهای پارکینگ روشن شد.
ماشین متوقف شد دیوار روبهرویشان سنگی بود.
مهتابی بالای سرشان نیمسوز بود چشمک میزد.
بغضش گرفته بود در موردش چه فکری کرده بود که یکراست مهمان خانهی مجردیاش کرده بود. دس