پارت شانزده

زمان ارسال : ۶ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه

عمه با لحنی عادی جواب داد:

ـ زنگ زدن گفتن یکی از همکاراش فوت کرده. مجبور شد بره. ازم خواست دیدمت حتماً ازت عذرخواهی کنم.

سری تکان دادم و جواب دادم:

ـ نه، اشکالی نداره.

استکان چای را نزدیک لب برده بودم که با صدای علی به خود ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.