پارت چهارده

زمان ارسال : ۱۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه

****
_خبُ میلاد سربازی چطور میگذره؟
میلاد جرعه‌ای از شربتش نوشید.صدای تلویزیون بالا بود،ماهیر چند دقیقه‌ای بود که با ماهین در اتاق خصوصی حرف میزد.
_نمیشه،اگه ببره‌ودیگه نیارتش چی؟
سر میلاد ناخودآگاه به طرف صدا چرخید.فقط لیلا می دانست موضوع بحث چه چیزی است.
_ببخشید من برم ببینم...
میلاد بلند شد.لیلا سریع وبا واهمه گفت:
_نه نرو دارن حرف میزنن..
_آخه ...زن داداش ت

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    عالی بود مرسی فرگل جونم ❤️💋دلم برای ماهین میسوزه گناه داره🥺🥺

    ۲ هفته پیش
  • ساناز

    00

    💜💙🩵🤍🩶💚❤️🤎💛💛🧡

    ۲ هفته پیش
  • نشمین

    00

    خسته نباشی عالی .خدای من نکنه بچه رو بر نگردونه لیلا چ زود اعتماد کرد

    ۲ هفته پیش
  • Hadis

    ۲۱ ساله 10

    عمه ی بابای لیلا نمیدونه چه ثوابی کرده دل این دوتا عاشق رو شاد کرده حسودی به ماهین نمیاد ولی خب اونم تو موقعیت حساسیه

    ۲ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.