پارت شصت و هفتم

زمان ارسال : ۱۳ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه

در آن گرمای هوا و زیر تابش مستقیم نور خورشید، بدنش یخ بسته بود و پاهای خشکیده‌اش به‌زحمت از زمین جدا می‌شد و قدم برمی‌داشت.
یاد اولین روزهای آشنایی افتاد... روزهایی که میان سرمای استخوان‌سوز هوا، با هر بار دیدن امیر، وجودش سراسر حرارت می‌شد و عشق در قلبش شعله می‌کشید.
بین ردیف قبرها با سنگ‌های براق مشکی، دو قبر بدون سنگ به چشم می‌خورد. روی قبرها پوشیده از گل بود و دو پلاک سفی


دانلود رمان عاشقانه زندگی را نمی بازم از صدیقه سادات محمدی (نگار) در دنیای رمان https://novelonline.ir دانلود رمان عاشقانه زندگی را نمی بازم از صدیقه سادات محمدی (نگار) در دنیای رمان https://novelonline.ir دانلود رمان عاشقانه زندگی را نمی بازم از صدیقه سادات محمدی (نگار) در دنیای رمان https://novelonline.ir دانلود رمان عاشقانه زندگی را نمی بازم از صدیقه سادات محمدی (نگار) در دنیای رمان https://novelonline.ir دانلود رمان عاشقانه زندگی را نمی بازم از صدیقه سادات محمدی (نگار) در دنیای رمان https://novelonline.ir

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    اونجایی که آرش گفت دادشی ما باهم به این دنیا آمدیم ولی چرا رفیق نیمه راه شدی کلی گریه کردم نمیدونم چرا ولی اشک منم خودش امد🤧🤧عالی بود مرسی نگار جونم گل کاشتی مثل همیشه ❤️💜

    ۲ هفته پیش
  • صدیقه سادات محمدی(نگار) | نویسنده رمان

    قربون اشکات، زرناز جون ♥ممنون که همراهم هستی و انرژی میدی😘

    ۲ هفته پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    نمیشه زنده اش کنی بچم مهوا تنها شد🤧🤧🫣🫣

    ۲ هفته پیش
  • Hoda

    00

    وای جدی جدی امیر رفت؟😥

    ۲ هفته پیش
  • Hoda

    00

    عزیزم خدا رحمتش کنه

    ۲ هفته پیش
  • ساناز

    00

    ❤️🤎💚💛🧡🧡💜🩵🩵💙💙❤️💚💛🧡💜🩵

    ۲ هفته پیش
  • صدیقه سادات محمدی(نگار) | نویسنده رمان

    سانازجوووون... باز شد قلب😂😂 عیبی نداره، همینم قشنگه انرژی میده. ممنون ازت 💚♥💙🤍🥰

    ۲ هفته پیش
  • ماهرخ

    10

    عالی بود چقدر آرش خوبه

    ۲ هفته پیش
  • صدیقه سادات محمدی(نگار) | نویسنده رمان

    به‌به... یه عضو جدید دیگه تو کامنتا😍😍🥰ممنون ماهرخ‌جون. خوش‌اومدی به جمع‌مون♥💚

    ۲ هفته پیش
  • پرنیا

    10

    من چرا پا بپای حرفای اینا اشک ریختم 😭😭😭واقعا احساسی شدم 🥺🥺دوست نداشتم امیر بمیره

    ۲ هفته پیش
  • صدیقه سادات محمدی(نگار) | نویسنده رمان

    قربون چشات و اشکات... ببخشید که کامتون تلخ شد.💔🥺

    ۲ هفته پیش
  • Ftm

    20

    زودتر برین پیش مشاور ببینم چه بلایی سرش اومده بوده که اینجوری شد 😭😣💔 حتما یطوریش بوده

    ۲ هفته پیش
  • صدیقه سادات محمدی(نگار) | نویسنده رمان

    اگه بتونن پیداش کنن! 💔🥺

    ۲ هفته پیش
  • م.ر

    00

    ای دنیا چه رسم تلخی داره🫣

    ۲ هفته پیش
  • صدیقه سادات محمدی(نگار) | نویسنده رمان

    واقعا... 💔لحظه‌ای که حس آرش رو موقع دفن امیر می‌نوشتم خیلی برام سخت بود. احساسات خودم بود وقتی پارسال داداشم فوت شد💔

    ۲ هفته پیش
  • عسل

    ۱۷ ساله 00

    نویسنده ی عزیزم من بعد چند وقت برگشتم 😂 ببخشید قول داده بودم همه جوره حمایتت کنم درسته که نبودم ولی زیر قولم نزدم دیگه برگشتمممم

    ۲ هفته پیش
  • صدیقه سادات محمدی(نگار) | نویسنده رمان

    خوش برگشتی عسل جون... ممنون از نظراتت😍😍🥰 همراهیتون باعث افتخاره💙💚♥

    ۲ هفته پیش
  • انا

    00

    بیچاره مهوا ای کاش امیر زنده بود

    ۲ هفته پیش
  • صدیقه سادات محمدی(نگار) | نویسنده رمان

    به‌به... اعضای جدید کامنت گذاشتن😍😍😍ممنون ازت آناجون♥♥♥به امید این‌که بقیه‌ی اعضا هم این همکاری و انرژی رو داشته باشن💚💙

    ۲ هفته پیش
  • پرنیا

    10

    خب دوستان امیر مرده تمااام 😐😐😐😐😐

    ۲ هفته پیش
  • م

    10

    یعنی دیگه امیدی نیست امیر زنده باشه ؟

    ۲ هفته پیش
  • عسل

    ۱۷ ساله 00

    حداقل امیر تنها کسی بود که تا تهش پشت مهوا بود آخه چرا مرد

    ۲ هفته پیش
  • Ftm

    10

    میشه امیرو برگردونی😢🥺🥲🥺😓🙁

    ۲ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.