زندگی را نمی بازم به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت شصت و ششم
زمان ارسال : ۱۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
دخترک لبهایش را جمع کرد و همانطور که نگاهش به خیابان بود، سری جنباند.
- نه... کاری ندارم.
دستهایش را قفل هم کرده بود و تکیه زده بر صندلی، در خاطراتش غرق بود. تمام روزهای تلخ و شیرینی که با امیر گذرانده بود، مقابل چشمانش صف کشیده بودند. دستش بالا رفت و گردنبند ظریف توتفرنگی را لمس کرد، تنها یادگاری که از امیر برایش باقی مانده بود. همزمان با تماس دستش با گردنبند، جای بوسهی ام
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
صدیقه سادات محمدی(نگار) | نویسنده رمان
😄😄حامی بدجنس و خشن... 😘😘♥🙏
۱ هفته پیشZarnaz
۲۰ ساله 00واییییییییییی نگار جونم دیشب تا حالا هرچی میزنم روی رمان هام باز نمی کنه الانم باگوشی ساناز خوندم حذفش کردم دوباره نصب کردم ایشالله درست بشه🤧
۲ هفته پیشمریم گلی
00دلم برای دل شکسته مهوا می سوزه و این که امیر زود مرد و نتونست از خودش دفاعی بکنه ،کسی که راضی به عقد دایم بود چطور شد که مهوا رو بدون هیچ دلیلی گذاشت و رفت ،ممنونم نگار جون ♥️🌹
۲ هفته پیشصدیقه سادات محمدی(نگار) | نویسنده رمان
ببینیم آرش میتونه ازش دفاع کنه... ممنون ازت مریمجون♥♥😘
۲ هفته پیشHoda
10واقعا دوتا چک کم بود برات😂
۲ هفته پیشصدیقه سادات محمدی(نگار) | نویسنده رمان
😂😂
۲ هفته پیشم
00همیشه همین بوده،یه مرد هیچوقت یه زنو درک نمیکنه،راحت عاشق میشن،قول میدن،عهد میشکنن،بعدهم مثلافداکاری میکنن ومیرن ولی یه دختر راحت عاشق میشه ولی هیچوقت فراموش نمیکنه چون تمام هستیشو میزاره پای عشق
۲ هفته پیشصدیقه سادات محمدی(نگار) | نویسنده رمان
💔💔💔
۲ هفته پیشصدیقه سادات محمدی(نگار) | نویسنده رمان
سانازجون کامنت میذاره، بهبه... 🥰😘😄ممنون عزیزم
۲ هفته پیشپرنیا
00آرش دیوانه 😅آره باو ب تخم.. قرار نبوده اتفاقی بیفته ولی چیزی شده که نباید 😐
۲ هفته پیشصدیقه سادات محمدی(نگار) | نویسنده رمان
🤭🤭مرسی کاملش کردی 😂😂♥
۲ هفته پیشم.ر
10چقدر ارش نمکه 😅
۲ هفته پیشصدیقه سادات محمدی(نگار) | نویسنده رمان
خیلی... 😄😉
۲ هفته پیشFtm
00انتظارم اینه که مهوا بقول آرش سق سیا نباشه خودشو جموجور کنه به حال برگرده زندگیشو از نو شروع کنه این دوتا برادرم بدوئن دنبالش نه این والااا😣😫😒☺️
۲ هفته پیشصدیقه سادات محمدی(نگار) | نویسنده رمان
امیدوارم انتظارات برآورده بشه😉😄♥
۲ هفته پیشFtm
00نتونسته جلوی خودشو بگیره خلاصه بدقول شده😁😂💔
۲ هفته پیشصدیقه سادات محمدی(نگار) | نویسنده رمان
آی از دست امیر بدقول😂😂
۲ هفته پیشعسل
۱۷ ساله 00مهوا برای عزیزاش همه چیو می زاره وسط قلبشو ، عشقشو ، مهربونیشو ، ولی چرا کسی درکش نمی کنه
۲ هفته پیشعسل
۱۷ ساله 00فک میکنم دیگه مهوا تحمل این همه درد رو نداره اون خستس بیشتر از همه چی الان دلش میخواد غماش تموم بشه
۲ هفته پیشساناز
00بی نظیر بی نظیر 💛💙🩵🧡💜💚❤️🤎
۲ هفته پیشFtm
00نمیدونم چرا ولی حسم میگه امیر هنوز زندس و کسی خبر نداره ازش تا خودشو رو کنه و بجنبه اینا عاشق هم میشن فک کنم 🤩🤗🥺😢💔💖❤️
۲ هفته پیش
Zarnaz
۲۰ ساله 00واییییییییییی عالی بود مرسی نگار جونم عالی بود❤️❤️اومایگاد حامی خشن میشود😁از آرش خیلی خیلی خوشم میاد خیلی با مرامه😍😍