به دنبال شارلو به قلم زهرا صالحی (تابان)
پارت چهل و نهم
زمان ارسال : دیروز
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
به طور ناگهانی تازه متوجه شده بود این صدایی که با او سخن میگوید، نه جادویی است و نه ندایِ درونیاش! به سمت سیریوس برگشت که نیشش باز بود. در کمال وحشت با دیدن چهرهی جدی الکس، دهانش بسته شد. لب به اعتراض گشود:
- خب...خب ببخشید! من که از قصد نشنیدم! دا...داشتی حرف میزدی دیگه!
الکس از جا بلند شد و با ابهت به سیریوس نگاه کرد. قدمی جلو رفت و براندازش کرد. چهرهی سیریوس دیگر واقعاً نشان می
سهیل
۲۸ ساله 00خیلی عالی بود و اینکه تا ۳ روز دیگه دق میکنم😑