لعل بخارا به قلم فاطمه علی آبادی
پارت چهل و ششم
زمان ارسال : ۵۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 9 دقیقه
فصل دوم
تمام آنچه احتیاج داشت را میان پارچهای پیچیده و از چهار جهت گره زد. به نقش و نگار مرغ نارنجی-قهوهای و گلهای پنج پَرِ صورتی اطرافش چشم دوخته و دستانش را زیر چانهی کشیده و تیزش حائل کرده بود. آفتاب به تازگی از میان کوهها رخ نموده و هنوز هم رد پای گرگ و میش سحر در آسمان نمایان بود و هوا کاملاً روشن نشده بود. آلتونخاتون عصا زنان وارد حریم خانه شده و درحالی که دستانش را
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فاطمه علی آبادی | نویسنده رمان
عجله داره😂
۳ هفته پیشگ
00ممنون نویسنده جان خیلی خوب بود
۲ ماه پیشفاطمه علی آبادی | نویسنده رمان
قربانت عزیز دلم. ممنون که دنبالم میکنی زیبا🥰
۱ ماه پیشآمینا
10حالا صدرا یه ذره کام رو گرفت و از دنیا رفت ،ناکام نموند🤣طبیب بانو جه ناز و غمزه ای میاد.😍مرسی فاطمه
۲ ماه پیشاکرم بانو
00😂😂😂
۲ ماه پیشنهال
00بسیار عالی🤩
۲ ماه پیشنیلوفر آبی
00واقعا عالی بود خسته نباشید
۲ ماه پیشFateme_m
00بیشتر از همه دلم برای التون خاتون میسوزه خییلی گناه داره🥺💖
۲ ماه پیشاکرم بانو
00سلام خانوم علی ابادی عزیز،خداقوت،ممنون از قلم گیراتون،نبات برای پخته شدن وانگیزه داشتن باید بهاش رو میپرداخت وصدرابادادن جونش اون انگیزه روبه نبات داد
۲ ماه پیشفاطمه ❤️
10چرا با احساساتمون بازی می کنی 😂 بابا من صدرا رو دوست داشتم 😭 چرا داغ دلم رو تازه کردی فراموشم شده بود💚💚 ممنون فاطمه جان
۲ ماه پیشسهیل
۲۸ ساله 10چه پارت عالیی..قشنگ دست میذاره رو دلت 🥹🥹🥹❤️ 🔥❤️ 🔥👏👏👏👏
۲ ماه پیشمهلا
00💜💜💜🥰
۲ ماه پیش
اسرا
00بدارپیاده بشه بعدبدو🙏