پارت بیست و نهم :

_ من هنوز بابت اون گردنبندی که فروختی بهم دادی شرمنده‌تم. تا نخرمش و بهت پس ندم وجدانم آسوده نمی‌شه. می‌دونم خیلی به جونت بسته بود.
_ جون من شماهایین؛ تو... بهنود.‌‌.. بهارک و ساینا. جون من بچهٔ جوون‌مرگم بود که داغش به دلم مونده.
ماهنوش خواست چیزی بگوید که گریه زودتر از او به حرف آمد. اتاق مامزی را ترک کرد. پله‌ها را بالا رفت. کیف و روسری‌اش دنبالش روی زمین کشیده می‌شدند. موزاییک

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۴۵ روز پیش تقدیم شما شده است.
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.