پارت بیست و هفتم :

دست روی قلبش گذاشت. تند می‌زد؛ خیلی تند!
«یعنی کار عماده؟»
جلو رفت. دست کشید به ساقهٔ گل. کمی از ساقه پاک شد. می‌خواست باور کند که گل و نوشتهٔ زیرش حاصل ذهن رویاپردازش نیست. نبود؛ توهم نبود؛ خیال نبود؛ رویا نبود؛ خط بچه‌های کافه و بهنود هم نبود!
« نه اینکه خط عمادو می‌شناسی آخه!»
اما شک نداشت کار عماد است. مگر همین چند دقیقه قبل نگفته بود؛ « خیلی قشنگ می‌خندی!» کار خودش بو

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۵۲ روز پیش تقدیم شما شده است.
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.