سایه سرگردان به قلم ساناز زینعلی
پارت بیست و سوم :
_ احمق بهخاطر من ضیافت شام برقراره. من نمیاومدم هیچکی نمیرفت.
نیلوفر برای او پشتچشم نازک میکرد، خندهاش گرفت؛ ماهنوش هم خندید.
_ یه چند سالی رو آب بود. حدوداً ده سال پیش یه بار دچار طوفان میشن و کشتیشون آسیب جزئی میبینه. چند روزی تو چین توقف میکنن. اونجا حالش بد میشه و دکتر مجبور میشه جراحیش کنه. به پدر و مادرش هم خبر نمیدن. مادرش چون خودش کارمند شرکت نفت بوده،