معصومیت از دست رفته به قلم فرگل حسینی
پارت یازده
زمان ارسال : ۲۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 10 دقیقه
**
لیلا آخرین صندلی باقی مانده را عقب کشید ونشست،آرام طوری که انگار یک پر کاه روی زمین نشست.کنارش ثریا و ماهین نشسته بودند،روبه رویش ماهیر وکمی آن طرف تر مادرش،پدرش و پدر ماهیر.داشت همه چیز را آنالیز می کرد.به میز غذا نگاه کرد،دو دیس برنج وسط میز بود،خورشت قیمه،سالاد ،نوشابه،دوغ،زرشک پلو با مرغ و زیتون پرورده..انصافا مادرش سنگ تمام گذاشت بود وبابت این کمی شگُفت زده شده بود،البته که
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
Zarnaz
۲۰ ساله 00ای جونم چقدر ماهیر نگران لیلا😍😍دوستش دارم ❤️💋عالی بود مرسی فرگل جونم ❤️❤️خیلی بهم میان کاشکی بهم برسن 😍😍البته من نمیدونم ولی بایدبهم برسن💋❤️
۳ هفته پیشParvaz
۲۱ ساله 00وای ماهیر خطرناک شد دیگه از دست ملک نسا اعصاب نمونده براش به هر دری چنگ میزنه زودتر به لیلاش برسه بدون فکر به درست و غلطش آخه ملک نسا چرا اینجوری میکنه
۳ هفته پیشساناز
00🤎❤️💜💚💙🧡🩵💛
۳ هفته پیشهانا
00فرگل جان خسته نباشی عزیزم رمانت عالیه
۳ هفته پیشم.ر
10یعنی دختر میخواد بی آبرو کنه ماهیر🙄
۳ هفته پیش
گل سرخ
10روان ودلنشین