سایه ی من جلد سوم به قلم زهرا باقری
پارت سی و پنجم
زمان ارسال : ۱۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
چند دقیقهای رو سهتایی تو سکوت گذروندیم. تو همون فاصله یهو این حس اومد سراغم که تو اون هفته به اندازهی هفت سال پیر شدم. انگار بدون بابا زندگیم روی دور تند میگذشت. بی هدف... بیانگیزه... پر از غم و خشم...
- به نظرتون الان زنگ بزنیم؟
- به کی؟
- جنا!
اول درست متوجه منظور مهرداد نشدم؛ اما بعد از طرز نگاهش همه چی یادم اومد و یهو قلبم شروع کرد به تندتند زدن. حتی فکر به چهجوری نجا