دومینو به قلم آزاده دریکوندی
پارت بیست و چهارم :
- گفتم که دخترم... چند ماهی میشه که فوت شدن!
ویولت ناامید چشمانش را بست... حالا باید چه میکرد؟ در فکر این چند ماه سرگردانی و خستگیاش بود که با شنیدن صدای دوبارهی مرد چشمانش را باز کرد.
- آقا رحیم خیلی سال پیش فامیلیش رو عوض کرده، سی ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
فاطمه ❤️
10واقعاً سهند خیلی مظلوم واقع شده 🌟👏💖