لعل بخارا به قلم فاطمه علی آبادی
پارت چهل و سوم
زمان ارسال : ۵۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
قدری تعلل کرده و باز ادامه داد:
- چند بهار بعد از ازدواجمان، مادرم از دنیا رفت ولی باز هم در خوشبختی به رویم بسته نشد. مادرت که به دنیا آمد، اوضاع از قبل هم بهتر گشت. ژیان هر چه میدانست را به من آموخت؛ از طبابت گرفته تا تیراندازی و اسبسواری با چشمانی به بیفروغی چشمان من. اعتقاد داشت زمانی که حسی از میان برود، جایش را به احساسات دیگر داده و آنان قویتر خواهند گشت.
باران دیگر بن
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فاطمه علی آبادی | نویسنده رمان
اوهوم😔🥺. ولی میدونی، شومی خرافاته. آلتون آنقدر درگیر این مزخرفات شد و ذهنش رو الکی مشغول کرد و که تو تیمار صدرا به اشتباه افتاد و اون فاجعه بار اومد. هرچند که خود صدرا هم مقصر بود، زیادی موضوع رو سا
۳ هفته پیشآمینا
20این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
اکرم بانو
10این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
اسرا
00شومی یزدان به صدراگرفت🙏