پارت نهم

زمان ارسال : ۲۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 9 دقیقه

_چرا مثلا باید ناراحت بشم؟
چند قدم به جلو برداشت.ماهیر هنوز چسپبده به درب اتاق بود.سارفون پسته‌ای رنگش را که تا زیر سینه اش دکمه میخورد و از کمر چین داشت کمی بالا گرفت.قد لباسش کمی بلندتر از حد معمول بود.ترکیب رنگ سفید شومیز وسارفون روی تنش نشسته بود.
_ولی یه نفر انگار این جا ناراحته!
ماهیر پایش را با ضرب تکان میداد.از نگاه لیلا دور نماند.
_میتونه دلیش‌و بگه.تا باهم مسئله رو

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ساناز

    00

    🤎💜💙🩵💚❤️🧡💛

    ۴ هفته پیش
  • Aa

    10

    👏👏🙏🌹

    ۴ هفته پیش
  • Hadis

    ۲۱ ساله 10

    بیچاره لیلا و ماهیر😑💔 عالیه فرگل جان❤️

    ۴ هفته پیش
  • Hadis

    ۲۱ ساله 10

    ملک نسا داره زیرسازی میکنه نقشه های شومش رو که کسی خبر هم نداره ازش، کم کم عملی کنه مصطفی و لیلا هم که عملا هیچکارن

    ۴ هفته پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 10

    این ملک نسا میخواد لیلا رو به یه فرد پولدار بده اینطوری جبهه گرفته در برابر ماهیر بدبخت🤦 ♀️گوشی رو حداقل به لیلا بده گناه دازه🥺عالی بود مرسی فرگل جونم 💋🥺

    ۴ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.