پایلوت به قلم سمیرا حسن زاده
پارت صد و سی و دوم
زمان ارسال : ۴۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 2 دقیقه
در حال جویدن لقمهام بودم که گفتم:
- چه عالی، من هنوز چیزی نخریدم، پس حالت که خوب شد، ممنون میشم اگه همراهیم کنی.
موهایش را پشت گوشش فرستاد. دیگر به گذاشتن کلاه یا شالی بر سرش تمایل نداشت و من هم تاکیدی نداشتم.
انگار خودم هم به این باور رسیده بودم که حنای پیش رویم، دیگر به من تعلق دارد و روزی او را به همسری خودم درخواهم آورد.
با اکراه پاسخ داد:
- حتماً، هر زمان خواستی بری