پایلوت به قلم سمیرا حسن زاده
پارت صد و سی و یکم
زمان ارسال : ۴۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 2 دقیقه
دستپاچه لبخند زدم:
- خوبی؟ داشتم میاومدم تبت رو چک کنم.
قدردان به حرف آمد:
- خوبم، تب ندارم.
با شرمساری افزود:
- دیشب به زحمت انداختنمت، شرمنده.
شروع به ریختن چای درون فنجانها کردم.
- زحمتی نبود.
کمی بعد روبهرویم روی صندلی نشست.
حس کردم نگاه میدزدد. سرفهای کرد. سرمای دیشب کار خودش را کرده بود و حنا سرما خورده بود.
یاد حرفهای زنعمو افتادم. زمان