پارت صد و سی و یکم

زمان ارسال : ۴۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 2 دقیقه

دستپاچه لبخند زدم:
- خوبی؟ داشتم می‌اومدم تبت رو چک کنم.
قدردان به حرف آمد:
- خوبم، تب ندارم.
با شرمساری افزود:
- دیشب به زحمت انداختنمت، شرمنده.
شروع به ریختن چای درون فنجان‌ها کردم.
- زحمتی نبود.
کمی بعد روبه‌رویم روی صندلی نشست.
حس کردم نگاه می‌دزدد. سرفه‌ای کرد. سرمای دیشب کار خودش را کرده بود و حنا سرما خورده بود.
یاد حرف‌های زن‌عمو افتادم. زمان

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.