پارت پنجاه

زمان ارسال : ۳۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه

تا آن هنگام که آسمان سیه رنگ شب، سپید رنگ شد حتی اندکی خواب به چشم‌هایم نیامد.
دلم شور می‌زد و این شوریدگی دور از انتظار نیز نبود. اگر داوین به من مشکوک میشد و می‌فهمید آن طراحی زیبا کار من بوده چه؟
اگر شک او به واقعیت می‌پیوست چه؟
دختر تو حتی سرسوزن عقل داخل سرت نیست انگار واقعاً منتظر دردسری!
آن‌قدر چشم‌هایم می‌سوخت که دیگر توان باز نگه داشتن پلک‌هایم را نداشتم، می

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ستاره

    20

    سلام خانم گل خوش اومدی انشاالله باانرژی به پیش همیشه سلامتی وشادباشی بانو💐💐💐

    ۱ ماه پیش
  • نازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان

    سلام ستاره جان خیلی ممنونم ازت، امیدوارم مثل همیشه همراه مهرو باشی🌼🤍

    ۴ هفته پیش
  • نازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان

    با قدرت پیش بسوی ادامه رمان😅🌹

    ۴ هفته پیش
  • مریم گلی

    30

    ضمن عرض تسلیت مجدد،پارت قشنگی بود ومهرو هم حسابی آتیش سوزوند ،خدا به دادش برسه اگه داوین بفهمه نقاشیها کار اون بوده ،ممنونم نویسنده جان

    ۱ ماه پیش
  • نازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان

    مرسی ازت مریم جان🤍خدا به داد مهرو برسه😅

    ۴ هفته پیش
  • آیرین

    20

    خوش برگشتی😍😍😍

    ۱ ماه پیش
  • نازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان

    خیلی ممنون🌼✨

    ۴ هفته پیش
  • پری

    00

    عالی بود عزیزم بعداز چند مدت خوندن قلمتون چسبید

    ۴ هفته پیش
  • نازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان

    خیلی ممنونم از لطفت پری جان✨🌼

    ۴ هفته پیش
  • م.ر

    10

    چه پارت طولانی پیش بسوی ادامه داستان🤗🤭

    ۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.