بازگشت گلوله به قلم نیلوفر سامانی
پارت شانزده :
مرد از پشت میزش برخاست.هرلحظه که میگذشت، گره بین ابروهایش کورتر میشد.
برسام آمده بود از او جواب پس بگیرد و خاج از آن کار بیزار بود! اصلاً چه معنی داشت که کسی پایش را از گلیمش درازتر کند و به خود جرئت بدهد و او را بازخواست کند؟
دستانش ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
فریبا
00آخی چقد دلم واسه ربکا سوخت کشتنش هیچکسیم گردن نمی گیره.بابا کشتی بگو کشتم دیگهههههه