پارت سی و چهارم

زمان ارسال : ۴۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه

هوا سرد بود، اما نه به قدری که بتواند گرمای هیجان‌انگیز وجود گل‌بهار را تسخیر کند. او زیر درخت رفت، اجمل و طارق را جلوی رویش نگه داشت به آرامی هر دوی آنها را بوسید.
« شما لیاقتش رو داشتید آفرین، آفرین.»
زمانی که هر دو آنها را بوسید برای بار اول در زندگی احساسی عجیب و بشدت خوش‌آیند وجودش را مملو از لجام گسیختگی ممنوعه‌ای کرد که بی‌نهایت خوش آیند بود. گل‌بهار خندید، بلند و بی‌شر

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.