سیزده ثانیه به قلم میلاد سرداری
پارت سی و چهارم
زمان ارسال : ۴۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
هوا سرد بود، اما نه به قدری که بتواند گرمای هیجانانگیز وجود گلبهار را تسخیر کند. او زیر درخت رفت، اجمل و طارق را جلوی رویش نگه داشت به آرامی هر دوی آنها را بوسید.
« شما لیاقتش رو داشتید آفرین، آفرین.»
زمانی که هر دو آنها را بوسید برای بار اول در زندگی احساسی عجیب و بشدت خوشآیند وجودش را مملو از لجام گسیختگی ممنوعهای کرد که بینهایت خوش آیند بود. گلبهار خندید، بلند و بیشر