پارت شصت و نهم :

با تقه‌ای که به درب خورد، پرونده‌ی مقابلش را بست و «بفرمایید»ی زمزمه کرد. سروان مهرو با این اجازه، دستگیره را خواباند و پس از احترام نظامی داخل شد و درب را برای ورود صابری باز گذاشت .

- سلام جناب سرگرد.

کیارزم اخمی که دیگر جزئی از صورتش ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.