مردمک سفید به قلم سحر حاجیوند
پارت هشتاد و چهارم
زمان ارسال : ۱۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
همان دم با دیدن دوبارهاش از آمدن پشیمان شدم. آمده بودم که چه کنم؟ مگر دستش برایم رو نشده بود.
ناگزیر گوشهی چادر را جلوتر کشیدم و صندلی را برای نشستن جابهجا کردم. گوشی را با لبخندی گرم دم گوشش گرفته بود و با دست اشاره میکرد من هم بردارم. آن ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
اکرم بانو
00ای بابا چراهیچی نمیگه