پارت بیست و هشتم

زمان ارسال : ۳ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه

مهرداد زیرلب نام او را صدا زد و الناز به نشانه‌ی چیه سرش را تکان داد. پیراهن دو بنده‌ی کوتاه شرابی رنگ پوشیده بود که با موهایش هم-خوانی داشت. آرایش پررنگ چهره‌اش را شبیه یک پوستر نشان می‌داد. پوسترهای براقی که در آن همه‌ی زن‌ها چهره‌ی مشابهی دارند. هر قدم به طرز زجر‌آوری برای پرنیان سنگین بود و استیصال بدجوری به جان قلعه‌ی استقامتش افتاده بود. آرام از پله‌ها بالا رفت و سعی کرد بغضش

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • زهرا

    ۳۸ ساله 00

    کم ازین الناز ها پیدانمیشه واقعیته

    ۲ روز پیش
  • ساناز لرکی | نویسنده رمان

    واقعا

    ۲۳ ساعت پیش
  • انا

    00

    چقد صبوره

    ۳ روز پیش
  • علیرضا

    ۲۷ ساله 00

    بازم میگم خاک تو سر مهرداد که همچین زنی رو از دست داد

    ۳ روز پیش
  • سوگند

    00

    عالی بود🥰 بی صبرانه منتظر هستم ببینم عکس العمل مهراد بعداینکه بفهمه پرنیان میخواد گارگاه راه بندازه و دنبال وکیل هست چیه؟

    ۳ روز پیش
  • نسترن

    00

    چقدر صبوره.

    ۳ روز پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.