پارت بیست و هشتم

زمان ارسال : ۵۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه

چیزی که می‌دید باورکردنی نبود؛ گرگی در فاصله‌ی نیم‌متری‌اش ایستاده و نور ماه در چشمانش منعکس می‌شد. صاف به چشم‌هایش زل زده بود. پشت سرش هم پنج گرگ دیگر در یک راستا به صف شده بودند و به همان شکل به چشم‌های جاوید چشم دوخته بودند و با صدایی غرش خفه به او می‌فهماندند که در جزیره میهمان آنهاست. در ابتدا انگشتتش روی ماشه سفت شد و سر گرگ رهبر را نشانه رفت. اما نخواست یا نتوانست تنها گلوله‌ا

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.