خیال گلستان به قلم ساناز لرکی
پارت ده
زمان ارسال : ۲۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
پرنیان به زحمت تمرکزش را جمع کرد و آرام گفت:
- هر طور صلاح میدونی. پس من ناهار میرم اونجا. هم ناهار با نازی باشم هم یه سری به مادرت بزنم، زود برمیگردم.
- باشه. کار دیگهای نداری؟
پرنیان عاجزانه اندیشید کاش به جای این جمله می ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
امیر محمد
۲۹ ساله 00پرنیان چقدر خانم خوبیه