پارت پنجاه و هشتم :

حرف هایش بی نهایت عجیب بودند!. نمی‌توانستم به یک غریبه اعتماد کنم. پس تصمیم گرفتم ،حرف هایش را به دست فراموشی بسپارم.در پستوهای ذهنم نامه‌ها و حرف‌های آریا و فرشته بود .شاید این راه فرار من از آن خانه بود…!!
ایمان به محض خروجش بدون خداحافظی ما را ترک کرد .آریا پنجه‌ای در موهایش کشید و گفت:
_ همه چیز تموم شد .یک شام مهمون شمایم…ببرمتون خونه باید دوباره برگردم دادگاه دارم
پاس

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۳۹ روز پیش تقدیم شما شده است.

رمان تاریکترین سایه فاطمه مهدیان دنیای رمان رمان تاریکترین سایه فاطمه مهدیان دنیای رمان رمان تاریکترین سایه فاطمه مهدیان دنیای رمان رمان تاریکترین سایه فاطمه مهدیان دنیای رمان

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.