مثل تو مثل هیچکس به قلم مهسا خدایی
پارت سی و یکم
زمان ارسال : ۱۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
ناچارا تماس رو وصل کردم:
-جانم عرشیا؟
سیل فحشاش به سمتم سرازیر شد:
-جانم و زهرمار. جانم و مرض. کثافت حمال چرا زنگ میزنم جواب نمیدی؟
دستی توی موهای پریشونم کشیدم و گفتم:
-علیک سلام. علیک سلام. خوبم، شکر. شما خوبین؟
عصبیتر غرید:
-مرگ. عوضی من مگه دیشب به تو نگفتم امروز جشنه؟ یه زنگ نزدی که بگی کاری هست بیام که هیچ، تلفنتم جواب نمیدی. الآن حق دارم قهوهایت کنم یا