پارت پانزده

زمان ارسال : ۲۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه

آغوشش و تبریکش ضربهٔ پشت‌دستی مادرانه بود به دهان یاوه‌گویی که همیشه از بهرخ بد می‌گفت، اما جمله آخرش دوباره تیر پوزخند را از کمان لبش گریزاند.
نرم خودش را عقب می‌کشید، به گفتن «ممنونم» بسنده کرد. هرگز فرزند بهرخ نبود‌. حتی اگر مادر نداشت، باز هم بهرخ مادرش نبود‌. مادرش مامزی بود، مادرش آقاجون بود، مادرش عمه سوده بود، بهرخ هیچ‌کسش نبود.
_ از طرف من و صادق.
بهرخ دست‌بردار

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.