سبوی شکسته به قلم زینب اسماعیلی
پارت نود و یکم :
همه چیز آنقدر قشنگ بود که هر لحظه که به آن روزها می اندیشیدم ،با خود می گفتم حتما رویا بوده ،یا شاید هم من این گونه فکر می کردم ،عشق آرمان کورم کرده بود و متوجه خیانت بزرگی که آرمان در حق من انجام داد نبودم .با صدای آلارم گوشی ام از خواب بیدار شدم ،روی تخت نشستم ،گوشی را برداشتم و صدایش را سریع قطع کردم می ترسیدم ایمان هم با صدایش بیدار شود .اسم آرمان بالای گوشی کنار آیکون پاکت نامه خودنمای
مطالعهی این پارت حدودا ۲ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۹۹ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.